در شاهنامه نيز به دفعات نام قوم بلوچ آمده است  در ادامه تلاش خواهيم کرد به اين موضوع بپردازيم . اولين بار در داستان سياوش هنگامي که وي در کار جمع آوري لشکر براي جنگ با افراسياب است از بلوچ ها ياد مي شود : هم از پهلوي پارس و کوچ و بلوچ ز گيلان جنگي و دشت سروچ . همچنانکه از بيت مستفاد مي شود در اينجا اشاره اي صريح به محل بلوچ ها نکرده است اگرچه در مصرع دوم مي توان گيلان را به معناي سرزمين گيلان گرفت دشتسروچ چنانکه در برهان قاطع آمده است نام دشتي است در نواحي کرمان پس باز جاي ابهامباقيست چراکه در مصرع دوم از گيلان و کرمان هردو ياد شده که جايگاه بلوچ ها هستند . در جايي ديگر در داستان کيخسرو هنگامي که پسرش قصد لشکرکشي بر ضد افراسياب را دارد باز نام بلوچ در نامه ملي ايران ذکر شده است در اين صفحه زيباي شاهنامه که فردوسي يکيک بزرگان سپاه ايران را بر مي شمارد و از لشکر زير نظر هريک سخن مي گويد به پهلواني به نام اشکش مي رسد که بازور و دل بود و با عقل و هوش . در برهان قاطع آمده است که اشکش موسس سلسله اشکانيست . سپاه اشکش متشکل از قوم کوچ و بلوچ بوده است فردوسي در اين باره مي گويد : سپاهش زگردان کوچ و بلوچ  سگاليده جنگ و بر آورده خوچ . لغت خوچ در برهان به چند معناست که مطابق اين معاني بلوچ و خوچ کاملا هم معنا هستند و احتمالا فردوسي هم همين هم معنا بودن را در انتخاب لغت خوچ در نظر داشته است . فردوسي در توصيف سپاه کوچ و بلوچ چنين مي گويد : کسي در جهان پشت ايشان نديد يک انگشت ايشان نديد . فردوسي پرچم سپاهيان بلوچ را چنين  ترسيم ميکند : درفشي بر آورده پيکر پلنگ همي از درفشش بباريد جنگ . در هر قسمت از شاهنامه که ذکر آن رفت قوم بلوچ از مقربان پادشاهان کياني ايران بوده اند و اگرچه در هيچ يک از اين دو قسمت از خاستگاه آنان سخني نرفته ولي ادامه داستان نشان مي دهد که فردوسي آنان را متعلق بهمکران ميدانسته است همچنانکه پيش از اين در بخش " مکران در داستان کيخسرو " گفتيم کيخسرو با که سپاهي بزرگ که بخشي از آن را بلوچ ها به فرماندهي اشکش تشکيل مي دادند به مکران رسيدند و در آنجا به نبرد پرداختند و مکران تحت نظارت اشکش قرار گرفت همچنانکه در پايان نامه شه بخش آمده اقامت بلوچ ها تحت فرماندهي اشکش در مکرانشايد اولين آشنايي و اقامت آنها در بلوچستان باشد . ديگر اشاره فردوسي به بلوچ در دوره تاريخي شاهنامه است در شرح سلطنت خسرو انوشيروان (531-579 م ). خسرو در آغاز سلطنت سفري به نقاط مختلف ايران کرد ازجمله  خراسان و گرگان و ساري و آمل. و پس از کشيدن ديوار "دربند " و سرکوب "الانان " به هندوستان رفت و چندي در آنجا ماند و در راه بازگشت از هندوستان خبر طغيان و کشتار مردم توسط بلوچ ها را شنيد : به ره اندر آگاهي آمد به شاه   که گشت از بلوچي جهاني تباه . در اينجاست که مستقيما از گيلان و رنج مردم انجا از دست بلوچ ها سخن مي گويد : ز گيلان تباهي فزون است زين   ز نفرين پراکنده شد آفرين  . شاه غمگين شد و به همراهان گله کرد که "الانان " و "هنديان " سر به طاعت ما خم کرده انداما با بلوچ ها که هموطنان مايند نتوانسته ايم بر آئيم :بسنده نباشيم با شهر خويش   همي شير جوييم پيچان ز ميش . اين  بيت نشان ميدهد که فردوسي  از زبان انوشيروان بلوچ ها را قومي ايراني مي دانسته است . در ادامه فردوسي به ناامني مرزهاي شمالي ايران که بلوچ ها در آنجا ساکن بوده اند اشاره مي کند : همان مرز تا بود با رنج بود  ز بهر پراگندن گنج بود . و ياد آور مي شود که با همه تلاش انوشيروان براي حمله به بلوچ ها  نزديکانش او را از اين کار منع کرده و شکست اردشير ساساني (226م – 241 م ) در پيکار با بلوچ ها را به وي ياد آور شدند : ز کار بلوچ ارجمند اردشير   بکوشيد با کاردانان پير * نبد سودمند به افسون و رنگ   نه از بند و ز رنج و پيکار و جنگ . خسرو انوشيروان از اين سخنان خشمگين شد و با لشکري انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادي داد که همه زن و مرد و کودک و پير بلوچ ها را از لب تيغبگزرانيد : که از کوچکه هرکه يابييد خرد  وگر تيغ دارند مردان گرد * وگر انجمن باشد از اندکي نبايد که يابد رهايي يکي . فردوسي  قتل عام فجيع و وحشيانه انوشيروان را چنين به تصوير مي کشد : از ايشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگي و کودک نماند *  سراسر به شمشير بگذاشتند  ستم کردن و رنج برداشتند* ببود ايمن از رنج شاه جهان   بلوچي نماند آشکار و نهان . داستان بلوچ ها در دوره انوشيروان در شاهنامه فردوسي در اينجا تمام مي شود . اينک سخني از کريستين سن نقل مي کنم  وي گفته احتمالا بلوچ ها را به علت بنيه طبيعيشان و قوت بدنيشان بر کشاورزان ضعيف ايراني در نواحي سرحد و مرزها براي مقابله با دشمنان استقرار داده اند . البته بعد از قتل عام بلوچ ها توسط انوشيروان بلوچ ها يه عنوان فرمانروايان منصوب شده در شمال به حيات خود ادامه داده اند  و دليل آن وجود نام بلوچ ها در مراسم استقبال از سفير چين در دربار انوشيروان است : همه مرزبانان زرين کمر  بلوچي و گيلي برزين سپر . اين نمايش شگفت انگيز جلال و قدرت پادشاهي سفيران را حيرتزده کرد مي بينيم که در اين نمايش بلوچ ها نيز چون ديگر ايرانيان به آراستن سپاه شاه و هول انداختن در دل دشمنان کشور پرداخته اند . در ادامه با بررسي حمله اعراب به کرمان و  وجود بلوچ ها در اين منطقه به کوچ بلوچ ها از شمال به جنوب مي پردازيم .    


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : بلوچ ,فردوسي ,انوشيروان ,اشکش ,گيلان ,شاهنامه ,خسرو انوشيروان ,انوشيروان بلوچ ,فرماندهي اشکش ,ايشان نديد ,قاطع آمده
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه باران سایت هواداری حامد زمانی ستاد بازسازی عتبات عالیات گنبد میــــــــــــــــــم ❤️❤️❤️ترنم باران❤️ ❤️❤️ آستارالی نیوز مشاوره|تدریس|بازاریابی|گردشگری|دیجیتال|مارکتینگ|رویال